امـروز با همه ی دنـیا قهرم ...
امـا تـو صدایم کــن، بـرمـی گـردم ...
سادگـی کودکانـه ام را مـی بینـی ؟!
*❤*دختــران دریـــا*❤*به وبلاگ ما خوش آمدید ... |
امـروز با همه ی دنـیا قهرم ...
نگران نباش، " حـال من خوب اســت " بــزرگ شده ام...
که این فاصــله ی کوتـــاه، بین لبخند و اشک نامش "زندگی ست" که دیگــر دلم برای "نبــودنـت" تنگ نشــــود. راستی، دروغ گفتن را نیز، خوب یاد گرفتـه ام...!
صدایت از کدام سو می آید
که خواب من
پر از رقص نیلوفر است ؟!
طنین قدم هایت
از کدام فصل می گذرد
که اکنون
ستاره های برفی خاموش
صبح سپید را
به فتح گنجشکان باغ
تهنیت می گویند ؟!
گام بر سپیده بگذار
صبح های مه آلود فصل را
گذر کن
با زبان گل های نیلوفری سخن بگو
که شهر
در جامه ی سپیده ی خویش بیدار است ... حس سفید و خاکستری شدن اینجا!
از من فاصله بگیر !
کوتاه و عاشقانه ...
احتیاج به مستی نیست ...! یک استکان چای هم دیوانه ام می کند، وقتی میزبان چشمان تو باشد ...! نبودنت را دارم با ساعت شنی اندازه می گیرم ... یک صحرا گذشته است ...!!! دور باش اما نزدیک! من از نزدیک بودن های دور می ترسم ... کلید را زیر همان گلدان همیشگی گذاشتم ... خیالت اگر آمد پشت در نمی ماند ...! گاهی خدا درها را می بندد و پیجره ها را قفل می زند ... زیباست اگر فکر کنیم بیرون طوفان است ... |
|
[ طراح قالب: آوازک | Theme By Avazak.ir | rss ] |